اهل حديث و حنابله
ارسالي اميد برهان ارسالي اميد برهان



به سلسله معرفي بنياد گرايان


سلف در لغت به معنى متقدم و سابق است. و در اصطلاح علماى علم كلام و ملل و نحل بر صحابه و تابعين و نيز تابعين تابعين اطلاق مى‏شود، بلكه به علماى اسلامى در سه قرن نخست هجرى سلف گفته مى‏شود و گاهى از نخستين تابعيان به سلف صالح تعبير مى‏شود. شهرستانى از مالك بن انس (متوفاى 179 ه ق) ، سفيان ثورى (متوفاى 161 ه ق) ، احمد بن حنبل (متوفاى 241 ه ق) و داود بن على اصفهانى (متوفاى 270 ه ق) به عنوان سلف ياد كرده است. اكثريت از سلف در زمينه آيات و احاديث مربوط به صفات الهى به ويژه صفات خبرى راه تفويض را برگزيدند؛ و ضمن ايمان به همه آنچه در كتاب و سنت درباره صفات خداوند آمده است از حمل آنها به معانى ظاهرى كه مستلزم تشبيه است اجتناب كرده‏اند.
از اين گروه معمولا با عنوان اهل الحديث ياد مى‏شود. احمد بن حنبل (161ـ241) در ضبط و نقل احاديث و اينكه ايمان به همه آنچه در احاديث درباره صفات خداوند آمده لازم است، سعى بليغى نمود، و با استناد به احاديث، اصول عقايد اسلامى را تدوين كرد. لذا از او به عنوان «امام اهل الحديث» ياد مى‏شود. چنانكه گاهى تعبير حنبليه معادل اصطلاح اهل الحديث به شمار مى‏رود. احمد بن حنبل كه اسم كامل او احمد بن محمد بن حنبل ابو عبدالله شيبانى دائلى است، خراساني الاصل از شهر مرو بود. او در بغداد زاده شد و در طلب علم به كوفه و بصره و مكه و مدينه و يمن و شام و مغرب و الجزاير و عراق و فارس و خراسان سفر كرد . كتابى به نام مسند ابن حنبل در شش جلد بنوشت كه محتوى بيش از سى هزار حديث است و كتابهاى ديگرى درباره ناسخ و منسوخ و تفسير قرآن و غيره بنوشت. وى مردى گندمگون و نيكو روى و بلند قامت بود و جامه سپيد مى‏پوشيد و سر و ريشش را با حنا خضاب مى‏كرد. در زمان مأمون قائل به «قدم قرآن» شد؛ پس از مأمون جانشينش معتصم، او را به محنه دچار ساخت و به زندان افكند. وى بيست و هشت ماه در زندان بماند و در 220 هجرى آزاد شد. متوكل عباسى جبران اين اهانت را كرد و ابن حنبل را بر ديگر علما مقدم داشت و جز به مشورت او كار نمى‏كرد. ابن قيم فتاوى او را در بيست جلد گردآورى نموده است. چون ابن حنبل از اهل حديث بود توجهى به «رأى» نداشت بالطبع از مخالفان ابو حنيفه به شمار مى‏رفت. او گاهى در بين احاديث خود، حديثهاى «ضعيف» را هم آورده و در مسائل دينى و فقهى بيشتر توجه به سلف صالح و صدر اول اسلام داشت. حنابله، امروزه گروه كثيرى نيستند ولى مذهب ايشان تا قرن هشتم در بلاد اسلام رواج فراوان داشت. ابن حنبل از شاگردان شافعى بود سپس از وى جدا شد و مذهب جديدى ابداع كرد. نكته جالب توجه در زندگى احمد بن حنبل اين است كه، تا پيش از او خليفه راشد بودن امام على در ميان محدثان اهل سنت جا نيفتاده بود و در اين قضيه موافق و مخالف وجود داشت، او بود كه على را رسما خليفه چهارم از خلفاى راشد اعلام كرد و با زحمات فراوان توانست مسأله تربيع خلافت را تثبيت كند، و از اين طريق با ناصبى‏گرى سخت مبارزه نمود و كتاب مناقب الصحابه او بهترين گواه بر اين مطلب است. «حمصى» مى‏گويد: وقتى مسأله تربيع از جانب احمد بن حنبل اعلام شد به حضور او رفته و گفتم كار شما طعن بر طلحه و زبير است، او صورت در هم كشيد و گفت: من چه كار با آنان دارم؟ و آنگاه سخنى از عبدالله بن عمر نقل كردم، او در پاسخ گفت: عمر بهتر از فرزندش است، او على را عضو شوراى شش نفره قرار داد، و على نيز خود را امير مؤمنان معرفى كرد حالا من بگويم على امير مؤمنان نيست؟ جهت آشنايى بيشتر با منهج فكرى اهل حديث مطالبى را يادآور مى‏شويم:
1ـ از مالك بن انس (93ـ179) پيشواى مذهب مالكيه درباره استواء خداوند و عرش سؤال شد وى در پاسخ گفت: «الاستواء معلوم، و الكيفية مجهوله و الايمان به واجب، و السؤال عنه بدعة» يعنى كسى حق ندارد از معنى استواء خداوند بر عرش سئوال كند و از چگونگى آن آگاه شود گرچه ايمان به آن واجب است. 2ـ از محمد بن ادريس شافعى (150ـ204 ه) پيشواى مذهب شافعيه درباره علم كلام نقل شده كه گفته: «اگر انسان به هر كار خلافي ـ جز شرك دست بزند بهتر از آن است كه به علم كلام بپردازد . من از اصحاب كلام مطالبى شنيده‏ام كه گمان نمى‏برم هيچ مسلمانى مثل آنها بگويد». 3ـ احمد بن حنبل نيز پس از بيان اينكه ايمان به قدر و رواياتى كه در اين باره وارد شده واجب است، و هيچ گونه پرسشى در اين باره جايز نيست، توصيه مى‏كند كه نبايد درباره چنين مسائلى با كسى به مناظره پرداخت، و نبايد علم جدال را آموخت. و به همين دليل است كه از نظر اهل الحديث علم كلام مذموم و نارواست.
تأمل و تحقيق: 1ـ روش تفويض در باب متشابهات قران و سنت و صفات خبرى، روش اكثريت صحابه و تابعين بوده، نه اينكه مورد اتفاق همه بوده است؛ چون همانطورى كه علامه طباطبائى در الميزان گفته : «روش اهل بيت پيامبر در اين باره اثبات و نفى با هم است يعنى تنها به نفى تشبيه اكتفا نكرده، در معناى آيات صفات، تدبر و اعمال نظر كرده‏اند 2ـ نكوهش مطلق علم كلام و بستن راه خرد و عقل، با آيات قرآن كه دعوت به تدبر و تعقل مى‏كند در تنافى است و سازگار نيست. آنجا كه مى‏فرمايد «ان شر الدواب عند الله الصم البكم الذين لا يعقلون»بدترين جنبندگان كسانى‏اند كه چشم و گوش خود را بر حقايق مى‏بندند و از عقل و خرد خويش بهره نمى‏گيرند.
January 9th, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل تاریخی